عالم ربانی بدیع الزمان سعید نورسی(رح)

السلام علیکم و رحمه‌ی الله وبرکاته ابداً دائماً
برادران عزیز و باوفایم!
این رساله چهل سال قبل به صورت یک درس، در مسجد جامع اموی دمشق به اصرار علمای آنجا در میان تقریباً ده هزار نفر که حد اقل صد نفر از برجسته‌ترین علمای شام نیز در آن حضور داشت، ایراد گردید.
حقایق مطرح شده در رساله را "مؤلف" با احساس ژرفش درک نمود، گمان کرد که این حقایق در شرف تحقق است لذا با یقین قاطع در این رساله بشارتهای بزرگی داد، اما دو جنگ بزرگ جهانی و استبداد مطلقی که یک ربع قرن دوام یافت(1)سبب شد تا تحقق این حقایق چهل یا پنجاه سال به تأخیر انجامد. و اکنون سپیده دم تحقق آنچه که خبر داده بود در افق عالم اسلامی آغاز به دمیدن نموده است، بدین معنی که این درس مهم فقط یک سخنرانی قدیمی کهنه شده نیست، بلکه درس اجتماعی اسلامی است که تازگی، طراوت و حقیقت خویش را در طول این مدت حفظ کرده است، تنها با این تفاوت که سال 1327 هـ.ق، / سال 1371 هـ.ق شده و مسجد اموی جایش را به مسجد عالم اسلامی داده است که سیصد و هفتاد ملیون جمعیت(2) را در بر می گیرد.

به نظر من وقت آن فرا رسیده است تا چنین درسی ترجمه شود.


امراض امت اسلامی



نخست هدایای معنوی را که هر ذیروح با زبان حال حیاتش به خالقش تقدیم می کند و حمد و شکری را که ورد زبان تک تک آنها است، به پیشگاه ذات واجب الوجودی که فرموده است:

" لا تقنطوا من رحمه‌ی الله "(3) (زمر:53) تقدیم می دارم. و درود سلام بر پیامبر مان، محمد مصطفی علیه الصلاه والسلام که فرموده اند: [ فرستاده شده ام تا کامل سازم مکارم اخلاق را] (4) یعنی: خداوند متعال مرا به سوی انسانها و جنیات مبعوث نموده است تا با تکمیل نمودن خصایل نیکو آنها را از خواص زشت برهانم.

اما بعد!

ای برادران عربم که در مسجد اموی به این درس گوش فرا می دهید! من بر این منبر و جایگاهی که از حدم بالاتر است قرار نگرفته ام تا شما را ارشاد و رهنمایی کنم، این کار بالاتر از توان من است، ای بسا که تقریباً صد نفر از علماء بزرگوار در بین شما باشد. مقایسه من با شما به طفلی می ماند که صبح به مدرسه می رود و شام به خانه بر می گردد، و بمنظور تصحیح اشتباهات و جلب توجه پدر در تشویق و رهنمایی اش آموخته‌هایش را در مدرسه به او ارائه می دارد.

پس مقایسه من با شما همچون مقایسه اطفال با بزرگان است، ما نسبت به شما شاگرد و شما استادان ما و تمام عالم اسلام هستید، و اینک، بنده قسمتی از آنچه را که از استادانم آموخته ام به شما عرض می کنم. من در مدرسه‌ی حیات اجتماعی بشریت، علم و دانش را فرا گرفتم، و دریافتم که شش مرض مهلک درین زمان و مکان عاید حال ما گردیده است و این در حالیست که اجانب - مخصوصاً اروپائیان- که به پیشرفت‌های نایل شده اند، ما را از جهت مادی در پیچ و خم قرون وسطی نگهداشته است.

و آن امراض عبارتند از:

1- موجودیت اسباب یأس و نا امیدی در وجود ما.

2- مرگ صداقت و راستی در حیات اجتماعی و سیاسی ما.

3- تمایل به عداوت و دشمنی.

4- نا آگاهی از روابط نورانی که مومنین را با یکدیگر پیوند می دهد.

5- سرایت استبداد مانند سرایت امراض ساری گوناگون.

6- محصور شدن همت در منفعت شخصی.

و برای معالجه این امراض کشنده ششگانه، آنچه را که از فیض دارو خانه قرآن حکیم، که بمنزله‌ی دانشکده‌ی طب در حیات اجتماعی ما است، اقتباس نموده ام. ضمن شش کلمه بیان می دارم، زیرا برای معالجه‌ی این امراض روشی دیگر را سراغ ندارم.




سخن اول



امیــد



یعنی: شدت اعتماد به رحمت الهی و تکیه بر آن.

آری! ای گروه مسلمین، بنابر درسهاییکه از زندگی آموخته ام (بنابر شواهد و قراینی) خورسند می شوم تا برایتان مژده دهم که طلوع علامات صبح صادق و تابش آفتاب سعادت دنیوی عالم اسلام، مخصوصاً سعادت عثمانیان و بالاخص سعادت اعراب که پیشرفت جهان اسلام و هوشیاری و بیداری شان به آنها بستگی دارد، نزدیک است، من با اطمینان و یقین اعلان می دارم و به تمام دنیا می شنوانم و پوزه‌ی یأس و نا امیدی را به خاک می مالم.[1]

آینده از آن اسلام است، فقط از اسلام و حق حاکمیت فقط از آن حقایق قرآن و ایمان خواهد بود. لذا بر ما لازم است تا به تقدیر الهی و آنچه به ما قسمت نموده است راضی باشیم، زیرا ما را آینده‌ی درخشان و دیگران را گذشته پرآشوب و نابسامان رسیده است.

این ادعای من است، و برای اثبات آن دلایل بی شماری دارم، بعد از بیان چند مقدمه فقط یک و نیم دلیل آن را بیان خواهم داشت.

اما مقدمه‌ها از این قرار است:

بدون شک استعداد و نیروی حقایق اسلام ممتاز و برجسته است، استعداد کامل جهت سوق و حرکت پیروانش به پله‌های پیشرفت مادی و معنوی بصورت همزمان.

استعداد اسلام بر پیشرفت معنوی:

بدانید! تاریخی که رخداد‌های حقیقی را می نویسد، صادقترین شاهد بر حقیقت رویداد‌ها است. این همان تاریخ است که به ما نشان می دهد، فرمانده ژاپنی که روس را شکست داد، در راستای عظمت اسلام و حقانیتش به شهادت آتی استدلال می کند: "به میزان نیرومند شدن حقایق اسلام و چنگ زنی مسلمانـان بـر آن حقایق، پیشرفت و ترقیشـان زیاد می شـود، و باز تاریخ نشان می دهد که به میزان ضعف پای بندی شان بر آن حقایق، به توحش و اختلاف و اضمحلال مبتلا گردیده و به انواع مختلف هرج و مرج و پریشانی‌ها گرفتار شده در راه رسیدن به اهداف شان با شکست مواجه می شوند. " اما این امر نسبت به پیروان ادیان دیگر برعکس اسلام است، یعنی: بقدر ضعف پابندی پیروان و ضعف تعصب و استقـامت آنها در دیـن شان، از نظر ترقی و پیشـرفت شتاب بیشتـری می گیرند و به میزان تعصب و چنگ زدن به دینشان به انحطاط و پریشانیها مواجه می شوند."

و از آغاز خیرالقرون و عصر تابناک اسلام تا به امروز، تاریخ هرگز بما نشان نداده است که حتی یک مسلمان - با قضاوت عقل و دلیل قطعی- دینش را با ترجیح دین دیگری ترک نموده باشد، در حالیکه بسیاری از پیروان ادیان دیگر، حتی متعصبین آنها مانند سرلشکران روس و انگلیس با قضاوت و دلیل عقلی، و با ترجیح اسلام بر دین شان دین مبین اسلام را پذیرفتند، البته در اینجا تقلید کورکورانه‌ی عوام اعتباری ندارد، بدینگونه تمرد از دین و سرکشی از حقایق آن نیز مدار اعتبار نیست. پس این مسئله‌ی دیگری است. یقیناً تاریخ به ما ثابت می کند که شمار کسانیکه - با محاکمه عقلی- گروه گروه به اسلام مشرف می شوند روز بروز در حال افزایش است.[2]

اگر ما با افعال و سلوک خویش، مکارم اخلاق اسلامی و کمال حقایق ایمان را به نمایش بگذاریم، حتماً پیروان ادیان دیگر دسته دسته به اسلام مشرف خواهند شد و چه بسا که دولتها و قاره‌های جهان نیز به اسلام گردن نهند.

نوع بشر مخصوصأ آنانیکه با مشاهده‌ی علوم و فنون جدید به هوش آمده و از خواب غفلت بیدار شده و کُنه و ماهیت انسانیت را درک نموده است، به یقین کامل پی برده که امکان ندارد مهار گسیخته و بدون دین زندگی کند، بلکه حتی ملحدترین و بی دین ترین انسانها آخرالامر مجبور هستند تا به دین برگردند. زیرا "محور استناد" بشر در وقت هجوم مصائب و دشمنان خارجی و داخلی همزمان با عجز و ناتوانیش و همچنان "محور استمدادش" جهت برآورده ساختن آرزو‌های بی پایان او، همزمان با فقر و فاقه اش چیزی جز " شناخت آفریدگار " و ایمان بر او و تصدیق آخرت نیست. لذا انسانهای بیدار راه دیگری جز اقرار به تمام آن ندارد.

هرگاه جوهر حقیقی دین در صدف قلب یافت نشود، زود است قیامت مادی و معنوی بشریت را فرا گیرد و در زمره‌ی ذلیل ترین و بدبخت ترین حیوانات قرار گیرند.

فشرده‌ی سخن:

در عصر ما به برکت علم و دانش و هشدار جنگها و حوادث هولناک، انسانها بیدار شده و به جوهر انسانیت و توانائی فراوانش پی برده و دریافته اند که انسان با استعداد اجتماعی عجیبش برای سپری نمودن این زندگی پر دغدغه‌ی کوتاه خلق نشده بلکه برای حیات ابدی و جاودان آفریده شده است. آرزوهای ممتدش بسوی ابدیت دلیل این مدعی است. و هر انسان - حسب استعدادش- این را درک کرده است که این دنیای فانی تنگ، گنجایش آرزوها و آمال نامحدودش را ندارد، حتی اگر به قوه تخیل که خادم انسان است گفته شود:

یک ملیون سال عمر همراه با سلطنت دنیا برایت داد ه می شود، ولی بعد از آن مرگ ابدی به سراغت خواهد آمد و پس از آن زندگی وجود ندارد، بدون شک خیال این انسان بیدار بجای اینکه خوشحال شود، بخاطر از دست دادن سعادت ابدیش از غم و حزن آه می کشد، مشروط بر آنکه انسانیتش را از دست نداده باشد. این است رمز آشکار شدن میل شدید در اعماق قلب هر انسان به جستجو از دین حق، پس او قبل از هر چیز بدنبال حقیقت دین می گردد تا از موت ابدی او را برهاند.

وضع کنونی جهان بهترین شاهد بر این حقیقت است. قاره‌ها و کشور‌های جهان نیز مثل هر انسان پس از گذشت چهل و پنج سال و با ظهور الحاد و بی دینی، به درک این نیاز شدید بشری آغاز نموده اند.

علاوه بر آن آغاز و پایان اکثر آیات قرآن انسان را به تفکر وا می دارد، آنجا که می گوید: ای انسان به عقل و فکرت برگرد و با آنها مشوره کن تا صدق این حقیقت برایت آشکار گردد، بطور مثال به این فرموده‌ی خدا توجه کنید "فاعلموا (بدانید)" " فاعلم" (بدان) "افلایعقلون" (آیا درک نمی کنند؟) "افلم ینظروا" (آیا نه می نگرند؟) "افلا یتذکرون (آیا پند نمی گیرند؟)" " افلا یتدبرون (آیا تدبر نمی کنند؟)" "فاعتبروا یا اولی الابصار (پس عبرت بگیرید ای صاحبان بصیرت)" و آیاتی از این قبیل عقل انسان را مورد خطاب قرار می دهد و می پرسد: چرا دانش را ترک نموده راه جهل را اختیار می کنید؟ چرا چشمانتان را می بندید و از دین حق چشم پوشی می کنید؟ چه چیزی شما را به دیوانگی وادار ساخته است، در حالیکه شما عاقل هستید؟ چه عاملی شما را از تفکر و تدبر در حوادث زندگی باز داشته است که شما عبرت نمی گیرید؟ و به راه راست هدایت نمی شوید؟ چرا نمی اندیشید و عقلتان را حاکم قرار نمی دهید تا گمراه نشوید؟

ای مردم! بیدار باشید و پند بگیرید و با عبرت گرفتن از قرنهای گذشته، خود را از بلاهای معنوی که بر شما نازل شده است، برهانید.

ای برادرانم که در این مسجد اموی قرار دارید و ای برادرانم در جوامع عالم اسلامی! شما نیز عبرت بگیرید و کارهای تان را در روشنائی حوادث مهمی که در ظرف چهل و پنج سال گذشته، سپری گردیده است، محاسبه نمایید. ای کسانیکه خود را صاحبان عقل و ضمیر روشن می شمارید.

نتیجه‌ی سخن:

ما مسلمانان و شاگردان قرآن، تابع برهان و استدلال هستیم و با عقل و فکر و قلب خود به حقایق ایمان روی می آوریم و چون پیروان ادیان دیگر برای تقلید از راهبان، پیروی از برهان را ترک نمی کنیم.

زود است قرآنیکه احکامش بر عقل و منطق و برهان استوار است، آینده را که جز عقل و علم چیزی دیگری بر آن حاکمیت نخواهد داشت، رهبری کند.

و اینک حجاب‌ها و اسباب کسوف خورشید اسلام در حال برچیده شدن و در مرحله‌ی پراگنده شدن و زوال است و طلیعه‌ی آن صبح چهل و پنج سال پیش آغاز شد و اینک صبح صادق آن در سال 1371 دمیده است و یا زود است بدمد و حتی اگر این صبح، صبح کاذب هم باشد، صبح صادق بزودی بعد از سی یا چهل سال طلوع خواهد نمود، انشاءالله.

آری هشت مانع در راه دستیابی کامل حقایق اسلام بر عصر گذشته ممانعت ایجاد کرد:

مانع اول، دوم و سوم:

* جهل اجانب (غیر مسلمانها).

* دور بودن شان از تمدن.

* تعصب آنها بر دین شان.

این سه مانع به برکت پیشرفت علمی و محاسن مدنیت رو به زوال است.



مانع چهارم و پنجم:

* تحکم و فرمانروائی کشیش‌ها و سیطره‌ی رهبران روحانی بر افکار و اذهان مردم.

* و تقلید کور کورانه‌ی بیگانگان از این کشیش‌ها.

این دو مانع نیز بعد از گسترش آزادی فکر و تمایل بشر به کاوش و گفتگو از حقایق رو به زوال خواهد نهاد.



مانع ششم و هفتم:

* شیوع روح استبداد طلبی در بین ما.

* انتشار اخلاق بد که از مخالفت و دوری از شریعت سرچشمه گرفته است.

بدون شک از بین رفتن قدرت استبداد فردی، در حال حاضر، به برچیده شدن استبداد اجتماعی و گروه‌های مستبد بعد از سی یا چهل سال اشاره می کند، لذا فوران حمیت اسلامی و آگاهی از نتایج وخیم اخلاق فاسد، ضامن از بین رفتن این دو مانع هستند، و حتی تا حدی آن را از میان برداشته اند، زود است برای همیشه برچیده شود. انشاءالله



مانع هشتم:

* گمان وجود نوعی تناقص میان بعضی از مسایل علم جدید و معنی ظاهری حقایق اسلام، این توهم تا حدی مانع تسلط و برتری حقایق اسلام در گذشته بوده است.

بطور مثال: "ثور و حوت" (گاو و ماهی) که عبارتند از دو فرشته روحانی که به امر الهی مأمور نظارت بر زمین هستند، بعضی آن را دو حیوان حقیقی مجسم پنداشته اند، یعنی گاو بسیار چاق و ماهی بزرگ، لذا شیفتگان علوم جدید، به دلیل نا آگاهی شان از حقیقت تشبیه و مجاز، در صف معارضین اسلام قرار گرفتند.

اینچنین صد‌ها مثال دیگر وجود دارد، اما بعد از آگاه شدن از حقیقت امر، سرکش ترین فلاسفه چاره‌ی جز از تسلیم شدن و تغییر نظر نمی یابند حتی رساله‌ی "المعجزات القرآنیه" به هر یک از آیاتی که علمای علم جدید اعتراض نموده اند اشاره کرده و آشکار ساخته است که در هرکدام آن تراوش زیبایی از تراوشات اعجاز قرآن کریم موجود است، و بیان کرده است که در جملات و کلمات قرآن آنچه را که مدار نقد و انتقاد می پنداشتند، هرکدام آن در برگیرنده‌ی حقایق با ارزش و والایست که دست علم به آن نمی رسد و فلاسفه معاند را به تسلیم شدن وادار ساخته است و این رسائل در دسترس همگان قرار دارد و هر شخص می تواند به آسانی آن را مطالعه نماید، مطالعه‌ی آن به هرکس لازمی است، تا عملاً چگونگی فرو افتادن این مانع را که چهل و پنج سال قبل پیش بینی شده بود، ببیند.

بله، در این راستا تألیفات با ارزشی از علمأ دین وجود دارد، و تمام نشانیها بر نابودی و برچیده شدن مانع هشتم دلالت می کند.

و اگر فعلاً این کار نشده باشد، یقیناً بعد از سی یا چهل سال، علم، معرفت حقیقی، و محاسن مدنیت با وسایل و تجهیزات کاملی مجهز شده و این - سه قدرت - بر هشت مانع مذکور غالب خواهد شد و کارش را یکسره خواهد ساخت. این امر با برانگیختن روح جستجو از حقایق، انصاف و محبت انسانها و فرستادن آن بر جبهات جنگ با آن هشت دشمن، عملی خواهد شد که شکست عملی آن آغاز شده است و انشاءالله بعد از نیم قرن کاملاً شکست خواهد خورد.

آری " الفضل ما شهدت به الاعدأ " برتری آن است که دشمنان بر آن اعتراف کنند.

از بین صدها مثال، دو مثال به شما ارائه می شود.

مثال اول: مستر کارلایل یکی از معروف ترین فلاسفه‌ی قرن نوزدهم و مشهورترین فیلسوف قاره‌ی امریکا، توجه فلاسفه و علمای مسیحیت را بر این گفته اش جلب می کند:

"اسلام خود را بر آن ملتهای دروغین و اجتماعات باطل عرضه کرد، و همه آنها را بلعید و حقش بود تا ببلعد. زیرا اسلام حقیقتی است برخواسته از قلب طبیعت، هنوز گسترش نیافته بود که بُت پرستی عرب، جدلیات نصرانیت و هر گمراهی را چنان سوزاند، گوئی هیزم پوسیده‌ی بود و آتش اسلام آن را سوختاند و از بین برد، اما آتش همچنان باقی است". [3]

مستر کارلایل در خصوص رسول الله (ص) می افزاید:

" او مرد بزرگواری است که خداوند (ج) دانش و حکمت به او آموخت، بر ما لازم است تا قبل از هر چیز به سخنان او گوش فرا دهیم. "

همچنان می گوید: " اگر درباره‌ی حقایق اسلام تردید داری پس بدون شک در مورد بدیهیات و ضروریات قطعی شک خواهی نمود، زیرا اسلام از آشکار ترین و ضروری ترین حقایق است. [4] "

مثال دوم: شاهزاده بسمارک[5][5] که از مشهور ترین شخصیت‌های فکری در تاریخ اروپای جدید به شمار می رود، می گوید:

"کتابهای آسمانی را با دقت مطالعه کردم بدلیل تحریف و دست خوردگی شان حکمت حقیقی را که ضامن سعادت بشر باشد در آنها نیافتم، اما دیدم کتاب محمد (ص) بر سایر کتابها برتری دارد و در هر کلمه آن حکمتی یافتم و اثر دیگری وجود ندارد که مثل آن ضامن سعادت بشر باشد و امکان ندارد چنین کتابی کلام بشر باشد. کسانیکه ادعا می کنند این گفته‌ها، گفتار‌های محمد (ص) است، با حق دشمنی می ورزند و منکر ضروریات علمی هستند، پس کلام الله بودن قرآن امری است بدیهی. "

شخصیتهایی چون " مستر کارلایل " و " بسمارک " از محصولات خوب مزارع هوش و خرد در امریکا و اروپا هستند.

در روشنایی این حقیقت با اطمینان و قناعت کامل باید گفت:

" اروپا و امریکا آبستن اسلام هستند و روزی از روزها کشوری اسلامی ببار خواهند آورد، چنانچه دولت عثمانی آبستن اروپا بود و یک کشور اروپائی تولد کرد" [6]

ای برادرانیکه در مسجد اموی هستید و ای آنانیکه بعد از نیم قرن در جامعه اسلامی حضور دارند!

آیا مقدمات گفته شده چنین نتیجه نمی دهد که:

حاکم واقعی و معنوی بر قاره‌های آینده فقط اسلام خواهد بود و اسلام و نصرانیت حقیقی بازگشته به اسلام، هماهنگ و پیرو قرآن، بعد از پاکسازی شدنش از تحریفات و خرافات، بشریت را به فلاح و رستگاری سوق خواهد داد!

جهت دوم: توانمندی اسلام بر پیشرفت مادی:

اسباب و عوامل نیرومند پیشرفت اسلام نشان می دهد که: اسلام از نظر مادی نیز آینده را رهبری خواهد کرد. طوری که در جهت اول استعداد معنوی اسلام را برای پیشرفت بیان نمودیم، این جهت استعداد اسلام بر پیشرفت مادی و قیادت آنرا به وضوح اظهار می دارد. زیرا در قلب شخصیت معنوی عالم اسلام پنچ نیروی مستحکم و شکست ناپذیری اجتماع و امتزاج یافته است:[7]

نیروی اول:

" حقیقت اسلامی " که استاد تمام کمالات و افتخارات است و توانسته است سیصد و پنجاه ملیون[8] مسلمان را همچون تن واحد قرار داده و با مدنیت حقیقی و علوم سودمند مجهز نماید و دارای چنان قدرتی است که هیچ قدرت و نیروئی، هر اندازه نیرومند هم باشد، قادر به شکست دادن آن نیست.

نیروی دوم:

"احتیاج شدید" که استاد حقیقی مدنیت، صنایع و مجهز با وسایل و امکانات کامل است و همچنان " فقر " که کمر ما را شکسته است. لذا احتیاج و فقر دو نیروئی است که هرگز خاموش و مغلوب نخواهند شد.

نیروی سوم:

" آزادی شرعی" که بشریت را به رقابت و مسابقه‌ی سالم بسوی اهداف و مقاصد والا رهنمون می گردد و انواع استبداد را در هم می شکند و حواس والای انسانی را به هیجان در می آورد. حواسی که با احساساتی همچون رقابت، غبطه و بیداری کامل و میل به تجدد و تمایل به تمدن مجهز است، مقصد و مرام این نیرو " آزادی شرعی" اینست که انسان را با کمالات زیبنده اش بیاراید و بر دست یازیدن آن تشویقش کند.

نیروی چهارم:

" شهامت ایمانی " مجهز با شفقت و دلسوزی است. یعنی اینکه خود نیز در مقابل ظالمان به ذلت تن در ندهد و به مظلومان نیز اذیت نرساند به عبارتی دیگر، عدم سازش با مستکبران و عدم زور گوئی یا بزرگ منشی بر مسکینان و مستضعفان و این مهمترین اساس از اساسات آزادی شرعی است.

نیروی پنجم:

" عزت اسلامی " که هدف آن اعلاء کلمه الله است و در عصر ما اعلاء کلمه الله بر پیشرفت مادی و دستیابی به مدنیت حقیقی بستگی دارد، بدون تردید شخصیت معنوی عالم اسلام، دستور ایمان را مبنی بر پاسداری از عزت اسلام، در آینده نزدیک درک خواهد نمود و به تحقق خواهد رساند.

و چنانچه در گذشته شکوفایی و پیشرفت اسلام با ختم تعصب دشمن و متلاشی ساختن عناد و دفع تجاوزاتش توسط سلاح و شمشیر صورت می گرفت، در آینده بجای سلاح و شمشیر با مدنیت حقیقی و پیشرفت مادی و شمشیر معنوی - بجای مادی - حق و حقیقت، دشمن را مغلوب و سر به نیست خواهد ساخت.

بدانید ای برادران!

هدف ما از مدنیت، محاسن و جوانب مفید و سودمندش بر بشریت است، نه جرائم و بدیهای آن، آنگونه که انسانهای احمق، بدیها را محاسن پنداشته از آن تقلید نمودند و عالمی را ویران ساختند و برای دست یافتن به دنیا، دین را رشوت دادند، نه دنیا بدست آوردند و نه چیزی دیگر.

بدون شک با طغیان جرایم تمدن بر خوبیهای آن و برتری یافتن پله بدیهای آن بر نیکیهایش، بشریت در نتیجه‌ی دو جنگ بین المللی دو سیلی محکمی خورد و با زیر و زبر کردن این مدنیت جنایت پیشه، چنان خونی استفراغ کرد که روی زمین را آلوده ساخت. و زود است که به اذن خداوند به برکت نیروی اسلامی که در آینده رهبری خواهد کرد، محاسن مدنیت غالب شود و روی زمین از پلیدیها پاک و صلح عمومی تأمین گردد. انشاءلله.

آری! از آنجا که اساس تمدن اروپا بر فضیلت و هدایت نه، بلکه بر هوا و هوس اساس گذاری شده است، تا به امروز بدیهای این تمدن بر خوبیهایش برتری یافته، و به شکل درخت پوسیده در اختیار باند‌های آشوبگر قرار گرفته است و این اشاره و دلیل قوی بر قرب فرو پاشی آن و سبب مهمی است بر نیاز عالم به مدنیت آسیای اسلامی، که عن قریب غلبه از آن او خواهد بود.

پس وقتی چنین اسباب و امکانات نیرومند و با ارزش برای پیشرفت مادی و معنوی، و جهت وصول به خوشبختی و موفقیت در آینده، راه همواری همچون خط آهن فراروی اهل ایمان و اسلام قرار دارد، چگونه مایوس می شوید، و روح معنوی عالم اسلام را تضعیف می سازید و با یأس و نا امیدی سؤظن دارید که " دنیا برای دیگران و برای همه دنیای پیشرفت و ترقی است، فقط برای مسلمانهای بیچاره جای فرومایگی و پستی " شما با این برداشت تان اشتباه بدی مرتکب می شوید.

زیرا تا وقتی که تمایل به سوی کمال قانون فطری هستی است و در فطرت بشر درج شده است، یقیناً حق و حقیقت در آینده‌ی نزدیک با دستان عالم اسلامی سعادت دنیوی را نیز به ارمغان خواهد آورد. تا کفاره باشد به جنایات مرتکب شده‌ی بشر، انشاءلله ولی تا زمانیکه در اثر مظالم و مفاسد بشر قیامت ناگهانی بر سرش نیامده باشد.

به زمان نگاه کنید، روی چنان خط مستقیمی حرکت نمی کند تا آغاز و انجامش از یک دیگر دور باشد، بلکه همانند گردش کره‌ی زمین، روی دایره دور می زند، گاهی فصلهای تابستان و بهار را در حال صعود به ما نشان می دهد و گاهی هم موسم زمستان و خزان را در حال هبوط. و همانطوریکه بعد از زمستان، بهار و بعد از شب، روز می آید زود است که بهار و روز روشن بشریت بتابد. انشاءلله.

برشما است تا از رحمت الهی انتظار طلوع آفتاب حقیقت اسلام را داشته باشید و در نتیجه، تمدن حقیقی را به صورت عمومی و فراگیر در سایه‌ی اسلام ببینید.

در ابتدای این درس گفتیم که بر اثبات ادعای خویش یک و نیم برهان ارائه می کنیم، تا اینجا یک بر‌هان بصورت اجمال به پایان رسید و اینک نوبت به نیم برهان دیگر رسید که ازین قرار است:

با تحقیق و کاوش دقیق و مشاهدات و تجارب متعدد علمی ثابت شده است که:

در نظام هستی، خیر و نیکی، زیبائی و استحکام و کمال غالب مطلق و مقصود با لذات است، یعنی اینها مقاصد حقیقی آفریدگار توانا هستند زیرا هر علمی از علوم متعلق به هستی، با قواعد کلیش ما را مطلع می سازد که در هر نوع و در هر دسته از موجودات چنان نظم و نوآوری است که امکان ندارد عقل بدیعتر و کاملتر از آن را تصور نماید.

بطور مثال: علم کالبد شکافی (اناتومی) که مخصوص طب است، علم منظومه شمسی (استرونومی) که به فلک مربوط است و سایر علومیکه از نباتات و حیوانات بحث می کند، تمام آنها با ابحاث مختلف و قواعد کلی مورد بحث خود، نظام مستحکم آفریـدگار توانا و قدرت بی نظیر و حکمت تـامش را به ما نشان مــی دهــد و همــه‌ی آنهــا حقیقت آیــه کریمــه ذیــل را آشکــار می ســازد: [ الذی احسن کل شیء خلقه ] (السجده:7) همچنان مشاهدات دقیق و تجارب کلی ثابت می کند که:

شر، زشتی، باطل و بدیها در حلقه‌ی نظام هستی امر جزئی، طبیعی و ثانوی بشمار می روند.

مثلاً، زشتی در نظام هستی و در مخلوقات هدف لذاته نیست بلکه وحدتی قیاسی است تا یک حقیقت زیبایی به حقایق زیادی مبدل شود. و همچنان شر، حتی خود شیطان به این خاطر آفریده و بر بشریت مسلط ساخته شده است تا وسیله‌ی شود برای پیشرفتهای نامحدودش بسوی کمال، که جز با رقابت و مجاهدت میسر نیست.

و چنین بدیها و قبایح جزئی در هستی آفریده شده است، تا انواع گوناگون نیکی و زیبائی واقعی به نمایش گذاشته شود. بدین صورت با بررسی عمیق ثابت می شود که مقصد حقیقی در هستی و هدف اساسی در آفرینش، فقط و فقط خیر و کمال و زیبایی است، لذا انسانیکه با کفر و عصیانش روی زمین را آلوده ساخته است نمی تواند از پیگرد و مجازات فرار کند و به دیار نیستی برود. بلکه به زندان جهنم داخل خواهد شد.

چنانچه با بررسی دقیق و مطالعات عمیق ثابت شده است که انسان بهترین و برترین مخلوقات است، زیرا او می تواند با نیروی عقلش مراتب اسباب ظاهری و نتایج آن را در خلقت کشف کند و مناسبات بین علل و اسباب مسلسل را بشناسد، و با مهارت جزئیش می تواند از صنایع الهی و نظم حکیمانه آن تقلید کند و با علم و مهارت جزئیش استحکام موجود در افعال الهی را درک نماید، این کار زمانی ممکن است که جزء اختیاریش (اراده) را برای درک عظمت افعال کلی و صفات با شکوه مطلقه الهی، میزان ناچیز و مقیاس کوچک قرار دهد.

از مطالب فوق چنین بر می آید که انسان اشرف مخلوقات است.

و همچنان به گواهی حقایقی که اسلام به بشریت تقدیم نموده و ویژه بشر و کاینات است، مسلمانان افضل و اشرف انسانها و اهل حق و حقیقت هستند، و آنگونه که به شهادت تاریخ و رخداد‌ها و بررسی‌های انجام گرفته ثابت گردیده است که از بین انسانهای بلند پایه و برگزیده اهل حق، بهترین و برترین شان حضرت محمد (ص) است. هزاران معجزه، سجایای والا، اخلاق زیبایش و حقایق اسلام و قرآن گواه آن اند.

وقتی این نصف برهان سه حقیقت مذکور را آشکار ساخت، آیا امکان دارد نوع بشر در نتیجه‌ی شقاوت و بدبختیش شهادت این علوم را جرح نماید و با نقض این بررسی‌های کامل از مشیت الهی و حکمت ازلی سرکشی کند و به قساوت ظالمانه و کفر سرکشانه و ویرانگریش ادامه دهد؟

آیا استمرار این حالت در دشمنی علیه اسلام ممکن است؟

من با تمام نیروی خدا دادیم قسم می خورم، حتی اگر زبان‌های بی شماری می داشتم حاضر بودم با تمام آن قسم یاد کنم به آن ذاتیکه عالم را با این نظام اکمل و هستی را در کمال حکمت و انتظام از ذرات گرفته تا سیارات شناور در فضا و از بال مگس تا قنادیل ستاره‌های درخشنده‌ی آسمانها، آفریده است، به آن حکیم ذوالجلال و صانع ذوالجمال با زبان بیشماری سوگند یاد می کنم که امکان ندارد بشر از قوانین جاری خداوند بر هستی سر برتابد و با شرارت پیشگی با همنوعانش - سایر مخلوقات - مخالفت کند و با غالب ساختن شر بر خیر ظلمهای زهرآگین هزاران ساله اش را جبران کند. این هرگز ممکن نیست!

آری، این امکان ندارد مگر به فرض محال بگوئیم که انسان خلیفه خدا در زمین و حامل امانت بزرگ و برادر بزرگتر و برتر سایر انواع مخلوقات نیست، بلکه پست، دنی، ذلیل، مضر و حقیر ترین مخلوقات است و به شکل یک دزد به هستی داخل شده است تا آن را فاسد سازد! این فرض محال از اساسش باطل است و پذیرفتن آن به هیچ وجه ممکن نیست.

با در نظر داشت این حقیقت می توانیم از نصف برهان خویش چنین نتیجه بگیریم:

طوریکه وجود جنت و دوزخ در آخرت ضروری است، بدون تردید در آینده برتری مطلق از آن خیر و دین حق خواهد بود، حتی خیر و فضیلت در بین بشر رونق بیشتری خواهد داشت آنگونه که در سایر مخلوقات چنین است.



نتیجه‌ی سخن

وقتی بشر، مطابق حقایق مذکور، برترین نتیجه برگزیده شده از بین کاینات، و مکرمترین مخلوق در پیشگاه خالق کریم است و زندگی جاودان وجود جنت و جهنم را ضرورتاً می طلبد پس ظلم‌هایی که بشریت تا به امروز مرتکب شده است مستلزم وجود جهنم است. همچنان استعداد‌های کمالی به ودیعه مانده شده در فطرتش و حقایق ایمانی که او را با تمام کاینات پیوند می دهد، مستلزم وجود جنت است. در هر حال جنایاتی را که در جریان دو جنگ بین المللی بوقوع پیوست و فجایعی را که دامنگیر جهان ساخت و با استفراغ بدیهائی که نتوانسته بود هضم کند روی زمین را آلوده و بشریت را در حالت اسفناکی قرار داد و قصر تمدن هزار ساله اش را به ویرانه مبدل نمود. این همه را بشریت تا کنون از یاد نبرده است و این جنایات را هرگز نخواهد بخشید.

پس قبل از آنکه قیامت ناگهانی رخ دهد، ما از رحمت خداوند رحمن و رحیم امیدوار هستیم که حقایق قرآنی وسیله‌ی باشد، برای نجات بشر از سقوط به اسفل السافلین، و روی زمین را از آلودگیها و پلیدیها پاک کند و صلح سرتاسری تأمین نماید.




ارجاعات و پاورقی‌ها:
--------------------------------------------------------------------------------

(1)- یعنی از زمان پایان خلافت عثمانی در سال 1923م تا سال 1950م. " مترجم عربی"

(2)- تعداد مسلمان‌های آن زمان

(3)- از رحمت خدا ناامید مشوید.

(4)- این حدیث را امام مالک (رح) در مؤطا از نبی کریم (ص) روایت کرده است و ابن عبدالله گفته است که: این حدیث از طریق صحاح از حضرت ابو هریره (رض) و دیگران متصلاً روایت شده است، از جمله امام احمد و خرائطی در اول " مکارم " با سند صحیح از حضرت ابوهریره (رض) مرفوعاً روایت نموده اند، به لفظ " انما بعثت لا تمم صالح الاخلاق ... " (به اختصار از کشف الخفا عجلونی 1 / 211)

[1] سعید قدیم چهل و پنج سال قبل با احساس و ژرف نگریش و با مشاهده قرائن و علامات خبر داده بود که جهان اسلام و در قدم اول کشور‌های عربی از چنگال اجانب رهائی یافته به زودی دولت اسلامی تشکیل خواهند داد. اما وی در آن زمان به جنگ جهانی و به استبداد مطلقی که دست کم چهل سال ادامه داشت، نه اندیشیده بود. پس بدون اینکه سبب تأخیر را در نظر گیرد چنین بشارت را داده است. (مترجم عربی)

[2] دلیل این مدعا این است که با در گرفتن دو جنگ بین الملل وحشتناک و ظهور استبداد مطلق ظالمانه، می بینیم که بعد از چهل و پنج سال (بعد از تاریخ ایراد سخنرانی)

الف- برخی از دولتهای کوچک مانند سوئد، نوروژ و هلند، تدریس قرآن کریم را پذیرفته و آن را سد محکمی در مقابل کمونیستی و الحاد می دانند.

ب- عده از مشهورترین واعظین و خطباء انگلیس، با متقاعد نمودن زمامدارانشان آنها را به پذیرفتن قرآن وادار ساختند.

ج- اظهار علاقه، بزرگترین کشور عصر حاضر یعنی امریکا، به واقعیات دین و اعترافش به اینکه، بزودی آسیا و افریقا در سایه‌ی اسلام، به سعادت و صلح و امنیت خواهند رسید، علاوه بر آن مناسبات دوستانه اش با دولتهای نوبنیاد اسلامی و تلاش جهت برقراری روابط با آنها تمام این مطالب صدق ادعای ما را که پیش از چهل و پنج سال گفته شده است به اثبات رسانده و شاهد قوی بر این مدعی است. (مؤلف)

[3] از کتاب "الابطال" ترجمه استاد محمد السباعی، (م، ع)

[4] از کتاب "الابطال" ترجمه استاد محمد السباعی، (م، ع)

[5] از سیاست مداران مشهور آلمان (از سال 1815 – 1898)

[6] یعنی اینکه در اروپا و امریکا زمینه‌ی تأسیس کشور اسلامی فراهم است و مردمی که از بدی‌های تمدن غرب و بی دینی خسته شده اند، در جستجوی معنویتی می باشند، تا بتواند روح خدا جوی آنها را تسکین دهد. اما در دوران خلافت عثمانی کابینه دولت به فساد آغشته بود و بر اثر تبلیغات و فعالیت‌های دستگاه‌های جاسوسی غرب، ایمان و اخلاق مسلمان‌ها آسیب دید و خود به خود زمینه برای یک کابینه ضد دین فراهم گردید. (مترجم فارسی)

[7] از تعالیم و ارشادات درس قرآنکریم درک می کنیم که: قرآن با ذکر معجزات انبیا علیهم السلام تحقق نظایر آن معجزات را در نتیجه‌ی پیشرفت بشر در آینده ، به انسان درس داده و به آن تشویق می کند، گویا می گوید: سعی و تلاش کن، نمونه‌های این معجزات را بنمایش بگذار، مثل سلیمان (ع) مسافت دو ماهه را در یکروز طی کن، همچون عیسی (ع) به تداوی سخت ترین امراض اقدام نما و مانند موسی (ع) توسط عصا، از سنگ آب حیات استخراج کن و بشریت را از تشنگی نجات ده و موادی را بدست آور که از شر سوختن با آتش ترا محافظت کند و آن را بپوش طور که ابراهیم (ع) پوشیده. مانند بعضی از انبیأ دور ترین صداها را از شرق و غرب بشنو و تصاویر را مشاهده کن و مثل داوود (ع) آهن را نرم بساز و مدار تمام صنعتهای بشر قرار بده به گونه که از ساعت و کشتی که از معجزات یوسف و نوح علیهم السلام است، استفاده می کنید، پس از آنها تقلید و به روش آنها عمل کنید. بدین قیاس قرآن کریم برای سوق بشریت به کمالات مادی و معنوی به بشریت درس می دهد و استاد کل بودنش را ثابت می کند. (مؤلف)

[8] در اینجا آمار جمعیت مسلمانان آنزمان مد نظر است. (مترجم فارسی)

منبع: اینترنت